شاید این آخرین باری باشه که یادداشتی اینجا مینویسم.حتما دلم براتون تنگ میشه.از فرصتهاتون استفاده کنید تا روزی که دیگه هیچ فرصتی نموند افسوس نخورید.
موفق باشید...
من
غمی دارم غمناک...
دیگران را هم غمی است به دل
غم من لیک غمی غمناک است...
غم من غم آب و نان نیست
غم من غم نور و هواست...
من حرفهایی دارم
دیگر اما دیر است
جاده ها منتظرند...
خداحافظ...
تو دریای منی آغوش وا کن
که می خواهد این قوی تنها بمیرد...
تو
ای دورترین
ای یگانه ترین
ای همیشگی ترین نیاز من
تنها عشق وسعت فاصله را برایم ناچیز می گرداند
من شمیم خوش محبت تو را به ثانیه ها می سپارم
نگاه کن
وسعت اندوهم را نظاره گر باش
بنگر چگونه تخته پاره روح من
تنها و تنها
در میان امواج متلاطم دریای عشق تو
چه وفادارانه جان می سپارد
کاش می دانستی...
مرهم باران نگاه تو
تنها قطره ای
زخمهای کویر دلم را کافیست
من شهاب نگاه تو را شباهنگام
در میان ستاره ها جستجو می کنم
من شمشم عطر تو را صبحگاهان
لابه لای غنچه ها جستجو می کنم
من صدای خوش الحان تو را
در میان آوای معجزه گر خوش خوش آهنگ ترین نغمه ها جستجو می کنم
و تو را می بینم
تو را می شنوم
من تو را احساس می کنم
وسعت اندوه مرا تنها ثانیه ها می فهمند
کاش می دانستی...
س.ز اردیبهشت 87
من روی تو را ندیده ام حضرت عشق
آوای تو را شنیده ام حضرت عشق
آوای تو بس بود برایم بنگر
رنجی که به جان خریده ام حضرت عشق