سلام. امروز یکی از دوستامو دیدم. قرار شد شب برم خونشون.اونم توی دانشگاه ماست توی این شهر با یکی دیگه خونه کرایه کرده تا این ترم اخری رو هم تموم کنه.انگار همین دیروز بود. اومدیم دانشگاه.هیچی نمیدونستیم میگفتن ترم بوقی/ مثبت/ صفر کیلومتر/خرخون ...فکر میکردیم تموم شد. تموم زحماتمون به بار نشست حالا دیگه برا خودمون کسی شدیم.خیلیا که جو زده شدن با جنس مخالف دوست شدن و خیلیا که دیگه خیلی جو زده شدن همون ترم دو رفتن خواستگاری... .
خیلی زود فهمیدم این تازه اول راهه. دانشگاه تموم اون چیزی که من می خوام نیست.خیلی راضی نبودم ... سرم به کار خودم بود... درس کتاب غم شادی فکر ورزش کنکور حافظ ترجمه ....یه دفعه دیدم تموم شد. چند روز دیگه باید به همه بگی خداحافظ شاید برای همیشه...
هر جا هستی هر کاری میکنی هر کسی هستی وقتت خیلی کمه خیلی کم . سعی کن برای دوستات یه خاطره خوب بذاری بهشون زنگ بزن...یه روز با هم برین بیرون... بخندین... تو دفتر هم یه جمله قشنگ بنویسین ...یه ناهار با هم بخورین ...که اگه این طوری نکنین چند سال دیگه پشیمون میشین .زودتر از اونچه که فکرشو بکنی وقت رفتن میرسه. باور کن.